یه جشن سه نفره
عروسک خوشگلم قرار بود تو این پست کلی عکس بذارم ،اما فعلا تصمیم گرفتم تا دیر نشده فقط بنویسم بعد سر فرصت میام و همه عکسها رو برات میذارم،بعد از پونزده مهر زندگی منو بابایی عوض شد خوب من روزای اول خیلی بهم ریخته بودم راستش همه برنامه هامو بهم ریخته بودی انتظار نداشتم انقد زود بیای تازه میخواستم اقدام کنم برا تعیین جنسیتت اما حالا تو دل من بودی و من مونده بودم با کلی حسهای بهم ریخته ،اما زووود به خودم اومدم و خداروشکر کردم به خاطر وجودت برای همینم تصمیم گرفتم بابایی رو سورپرایز کنم از صبح که پاشدم خونه رو مرتب کردم وبرای شب شام درست کردمو کلی هم خونه رو تزیین کردم یه سمت رو ابی و یه سمت صورتی چون نمی دونستم شما خوشگلم چی هستی ،بعدشم به بابایی گفتم دلم کیک میخواد برام کیک بخر ،شب وقتی بابایی اومد خونه کلی خوشحال شد ،یه عالمه با هم عکس گرفتیمو کلی اون شب تا دیر وقت حرف زدیم با هم از احساساتمون از شما وروجک که قرار بود بیایی و خونمونو پر از عشق کنی شب خوبی بود یکم ارامش گرفتم احساس کردم خودمو پیدا کردم احساس کردم می تونم مامان شما وروجک باشم کلی با بابایی برات نقشه کشیدیم کلی قربون صدقت رفتیم